رمان عشق ما قسمت دوم

ساخت وبلاگ
ایاتو منو بقل کرد و پرید داخل اب

من:من شنا بلد.....

_ایاتو زیر اب داشت هرف میزد!!

من صداشو نمیشنیدم.داشتم غرق میشدم.چشامو بستم و دوباره بازشون کردم.به یه چیز دیگه تبدیل شده بودم و مثل ایاتو می تونستم زیر اب هرف بزنم.!!

ایاتو کمرمو صفت گرفت و بوسم کرد و <اگه انیمشو دیده باشید که یوییی رو پرت کرده بود تواب>

موهامو برد بالا و دباره گردنمو زیر اب گاز گرفت.بازم دندونای ایاتورو روی استخونام حس کردم و بیهوش شدم.

ایاتو مثل ماهیه مرده سبک شد وروی اب اومد .خون از گردنم پایین اومد و تاروی نوک انگشتام کشیده شد و توی اب استخر ریخت.

ایاتو:از دفه ی قبل شیرین تره.و دوباره بوسم کرد نه بوسهی معمولی.دندوناش روی زبونم کشیده شد و زبونم زخم شد.ایاتو همونجوری که روی اب منو بوس کرده بود درهال حاضر خونمم میخورد.

منم دستمو بوردم بالا و زدم تو گوشش منو ول کرد و افتادم توی اب .رفت بالا بدونه اینکه به من توجه ای کنه رفت و درو بست.

یهو در باز شد یه دختربا موهای قهوهای وچشمای قهوه ای وارد استخر شد .

اول یه قسمت رنگ صورتی دید که دوتا نقطوی سبز داشت(موهامو وچشامو دید)اومد داخل اشتخر که ببینه اون رنگا چی هستن که منو تو پر عمق ترین قسمت میبینه دهنومو باز میکنه و کلی خون از دهنم میاد بیرون . منو بقل میکنه و میبره روی صندلی میزاره. دوباره دهنمو باز میکنه و دوباره کلی خون از دهنم میاد بیرون. یه هوله برمیداره و دهنمو باهاش خوش میکنه و میبینه که زبونم زخمه. چشامو باز بسته میکنم. پامیشم و سرمو میارم پایین و کلی خون بالا میارم.

دختره:هالت خوبه؟

_بله ...بله ممنون ....خوبم

_اسم من نرسیا سنپای و تو کلاس تو هستم.وتو باید اسمت انجل هواری باشه درسته؟

_بله.

_بعد در باز شد و یو اومد داخل.

یو:انجل خوبی؟

من برای اینکه هم یو ناراحت نشه هم نرسیا گفتم:بله من خوبم

یو:چرا زبونت خونیه؟

من:خوب هواسم نبود زبونمو گاز گرفتم.

نرسیا:تو قسمت پر امق اب بیهوش چیکار میکردی؟

من:داشتم دور استخر راه میرفتم که پام لیز خورد و افتادم تو اب.

یو:به من دروغ نگو ..کار ایاتو؟؟

من:نه..نه ...ه...اره

در باز شد و چند نفر دیگه اومدن تو.

یو:ریما.میکو.هلن.اوهانی.یویی.یومیکو.نارسیس

شما ها اینجا چیکار میکنید؟؟

همه با هم:ما اومدیم دنبال شما

یو:بچه ها ما یه دوست جدید پیدا کردیم

اوهانی:کی هست هالا این دوست جدیدمون؟

یو :انجل

اوهانی یه شنل دستش بود وگفت:سلام کوچولو.اگه می خوای تو گروی ما باشی باید این شنل روبپوشی

من:بپوشم؟؟

اوهانی:اره باید بپوشی

من شنل رو از دستش گرفتم و پوشیدم.مثل ملکه ها شده بودم.

یویی ادامه داد:ما کسایی هستیم که خانواده های ساکاماکی و موکامی به ما علاقه دارن

من:علاقه؟؟

یویی:چقد سوال میپرسی تو!!

من:ببخشید یویی سان

نارسیس:ما همه رو بدون هیچ پسوندی صدامیکنیم پس تو هم بدون پسوند مارو صدا کن.

من:چشم

باهم رفتیم کلاس

ایاتو:کی تورو نجات داده پنکیک؟؟

همه بهم خندیدن قیر از دخترا

من که دیگه عصبانی شده بودم تبدیل شدم به یه نفر دیگه

(من وقتی ناراحت میشم یا عصبی میشم به چهار انصر مثلت میشم)تبیل شدم یه چهار انصر و زدم در گوش ایاتو. و با خشم به همه ی کسانی که منو مسخره کرده بودن نگاه کردم.با یه جادویی ایاتورو کبوندم به دیوار.

اینقد به درو دیوار پردشکردم که تمام صورتش خراش برداشت.یهو رجی صرم دادزد:

احمق ایاتو تورو دوست داره ولی تو چه بلایی سرش اوردی؟تو خیلی احمق تر از اونی هستی که من فکر میکردم.

اون ترو دوست داره

من:من ازش متنفرم

رجی:بیا برو اتقشو ببین.از بس که عکس تورو چسبونده غیر از عکس تو چیزی دیده نمی شه.

من:میخواست عاشقم نشه

ایاتو:من دوست دارم

من:ولی من از تو متنفرم

ایاتو:ولی..

من:اگه ادامه بدی تلسمت می کنم

ایاتو:من دوست دارم

من:خفه شو

ایاتو:من دوست دارم

من: (بلورا بکولم پرداتم)

ایاتو تلسم نشد.

ایاتو:من دوست دارم

من باگریه گفتم:ای کاش تو این مرسه نمی یومدم که تو عاشقم بشی

ایاتو:من از وقتی که تورو تو رستوران بادوستات دیدم عاشقت شدم

منم گفتم:لعنت به عشق تو . اگه منو دوست داشتی چرا منو تو ابه استخر ول کردی؟؟ها بگو دیگه چرا؟؟

ایاتو برای اولین بار گریه کرد. و گفت:اگه عشقم نشی اول تورو میکشم بعد خودمو.

_من عشقت نمی شم.

ایاتو جسدی زد و گلومو گرفت و منو از زمین بلد کرد. و گفت:عشقم میشی؟؟

من :....ن.....ه

ایاتو محکم تر گلمو فشا داد و گفت:عشقم میشی؟؟؟

من چشامو بستم و دیگه اونا باز نشدن

ایاتو منو ول کرد و من افتادم زمین.

ایاتو:عشقم میشی؟؟

من:..

ایاتو:من کشتمش

یو:اره ابله کشتیش

من جلوی ایاتو ضاهر شدم و اشکشو پاک کردم

ایاتو:عشقم میشی؟

من:ه....ه.......  باشه

ایاتو:واقعا

من:و گونهی ایاتو رو بوس کردم

ایاتوومن: و هم دیگر رو ....      بقیشو منحرف ها میدونن

تا قسمت بعدی بای بای


موضوعات مرتبط: رمان ها رمان عشق ما...
ما را در سایت رمان عشق ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 64587644 بازدید : 357 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 1:16